سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

تفاوتی نمی‌کند! به هر که می‌گویم، چشمانش پر از اشک می‌شود. حس غریب، نجیب و مشترکی بین تمام کسانی که می‌شنوند وجود دارد. رفته باشند یا نرفته باشند، آرزوی رفتن دارند و تنها سوغاتی را همان می‌گویند: دعا کن ما را هم بطلبد! کربلا

دیار قریبی است!

از همان روز اولی که راحیل سوغاتی من را تسبیح خودش قرار داد، به دلم شور و خواستنش افتاد! دلم خواست که کاش من هم می‌رفتم. و پنجره فولاد آقا حاجتم را داد، مگر می‌شود حاجت ندهد؟ آقای ماست!

چند بار قول ثبت نام گرفتیم و کنسل شد، دیگر عزم کردم که نروم تا خودش بطلبد،‌ دل در گروی وعده‌ی الهی بستم و ورد زبانم کربلا شده بود تا اینکه روزی فاطمه خبر داد که سفر به تعویق افتاده و جای خالی هست! و من طلبیده شدم!

ورد زبانم این‌روزها این آیه است: وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ...: و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم...(غافر/60)


پی نوشت: دوستان حلال بفرمایید.

 

 


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/24 - 10:0 ع : : : نظر


    انگیزه‌ی شرکت در مسابقات برای فرزند زمان، آشنایی با وبلاگی بود که در باز شدن دریچه‌ای جدید به دنیای مجازی‌اش بسیار موثر بود و دلیل این آشنایی را تنها همان مسابقه می‌دانم.

    مسابقه

     از آن پس سعیم بر این بود که اگر مسابقه‌ای شد، شرکت کنم تا دیگران هم به این وسیله با «چندلحظه» آشنا شوند، شاید کلمات ناقص من در میان کلام الهی رنگ و بوی آشنایی بگیرد و دلی بشکند و آهی از سینه بر آید و ما هم در رفعت دل سهیم باشیم.

    جشنواره خط بیداری، اولین مسابقه‌ای است که «چند لحظه» شرکت کرده و حائز رتبه شده‌است و هدیه‌اش را بنابر رسم ادب به وبلاگی تقدیم می‌کند که برایش باب جدیدی باز کرده‌است.

    مسابقات وبلاگی رقابت دلچسبی را بین وبلاگ‌نویسان برپا می‌کند، ولی جوایز بعضی از اآن‌ها مشخص نیست، اما خدا مسابقه‌ای گذاشته که جایزه‌اش از قبل مشخص است:

    سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاء وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ... :[براى رسیدن] به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است [و] براى کسانى آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده‏ اند بر یکدیگر سبقت جویید ...(حدید/21)

     


  • کلمات کلیدی : دل‏نوشته، قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/23 - 11:56 ع : : : نظر


    جوان بودن به سن و سال نیست! به دل است، به دلی که همیشه جوان است و امید همه است.امام زمان

    چرا فکر می‌کنند که حتما باید به سن جوانی رسید که امید آینده شد؟ شور و هیجان را سن شناسنامه‌ای مشخص نمی‌کند!

    ملاک جوانی که سن نیست، دل است!

    و امید جمعی مستضعف به توست، به جوانی رعنا که به شناسنامه هزار را رد کرده است اما شور و هیجان جوانی را دارد، سال‌هاست که دارد و من صاحب این روز را شما می‌دانم، یا صاحب الزمان!

     

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین: و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست‏شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم.(مائده/5)

     

     

     


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام زمان
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/22 - 12:47 ص : : : نظر


    شاید به خاطر صلوات‌هایش باشد، شاید به خاطر نیمه‌ی ماهش و شاید چون جد را با خودش یکی می‌دانم، امتداد وجودی یک انسان کامل! که شعبان برایم ماه امام زمان «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» است.امام زمان

    ماه رجب بیشتر خودم را می‌گویم و احساس می‌کنم باید حاجاتم را بگویم که زمان کم است، اما شعبان که می‌شود فضا از همان اولش از اولین میلاد بوی صاحب الزمان را می‌گیرد و دیگر جز صلوات و دعای فرج چیزی نمی‌تواند ورد زبانت باشد!

    حتی وقتی کلمه به کلمه‌ی مناجات شعبانیه را می‌خوانی، حس می‌کنی، انگار خدا تقلب رسانده که برای یک نفر دعا کنی! برای کسی که کل یازده ماه و حتی این ماه را هم برای تو دعا می‌کند و تو وظیفه داری برای ظهورش دعا کنی.


    دعای فرج می‌خوانم و این آیه در ذهنم تکرار می‌شود:

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین: و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست‏شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم.(مائده/5)

     


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام زمان
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/20 - 4:12 ع : : : نظر


    سال‌هاست که شعرش را خوانده ام، گاهی می‌خواندم و هرکه می‌شنید، می‌گفت: یعنی چه؟ خودم هم نمی‌دانستم! ولی این چند روز بیشتر می‌خوانم، بیشتر فکر می‌کنم، بیشتر مصداقش در ذهنم می‌آید! این روزها بیشتر فکر می‌کنم که چرا نه در پی عزم دیار خود باشم؟رعد و برق

    زیاد می‌گویم که من ترجیح 50 به 500 می‌دهم! ترازوی من با بقیه فرق دارد! کسی می‌فهمد، نمی‌فهمد، نمی‌دانم، مهم هم نیست!

    همه‌ی این‌ها فقط بعد از شنیدن چند جمله بوده که مثل رعد و برق مرا گرفته است! نامردی بعضی مردم! چیزهایی که می‌شنوم و فکر می‌کنم با چه چیزی و به چه قیمتی باید معامله کرد؟

    هر از گاهی این چنین اتفاقاتی می‌افتد و من فکر می‌کنم که کدام درست است؟ و کدام را باید ترجیح داد!

    مثل رعد و برق که بعدش باران رحمت الهی است، باز رعد و برق به جانم افتاده!

    هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا ...: اوست کسى که برق را براى بیم و امید به شما مى‏نمایاند ...(رعد/12)


  • کلمات کلیدی : تلخیات، قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/15 - 11:52 ص : : : نظر

       1   2   3      >