سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

ماه نهری در بهشت رسیده است و من نه آنچنان آماده بودم که بگویم خوش آمد و نه آنقدر بی خبر که ندانم چه کسی آمد!
مفاتیح را نگاه می‌کردم و دعاهای وارده در این ماه را و یاد حرف استادم افتادم، می‌گفت از این ماه یادگاری بگیرید و در کل سال حفظ کنید، ماه‌جان دارد و با شما همراه می‌شود! یاد ادعیه‌ای افتادم که یکسال است تکرارشان نکرده ام!
استادم می‌گفت هر کدام از ادعیه بر اساس مراتب انسان به دلش می‌نشیند و تو تکرار می‌کنی و دلچسب است ولی امسال دعاهای این ماه را که خواندم هیچکدام برایم جالب‌تر نبود و در دعای بعد از نماز هنوز همان، خمس عشر را خواندم و چه خوب حفظ شده ام.
«الهی البستنی الخطایا ثوب مذلّتی وَ جَلّلنی التباعد منک لباس مسکنتی و
امات قلبی عظیم جنایتی؛ یعنی، خدایا گناهان لباس ذلّت و خواری بر تنم
پوشانده و دوری از تو جامه بدبختی و بیچارگی در برم کرده و جنایت بزرگ من،
دلم را نه افسرده که مرده ساخته است.»

مراتبی کسب نکرده ام، هنوز توبه...
و در قرآن خواندم،‌فَفِروا الی الله: به خدا پناه ببرید، حالا می‌گویند فرار کنید به سمت خدا ولی من این معنی را که گفتم بیشتر دوست دارم!
خدایا می‌گویند رجب ماه مهمانی خاص‌هاست که ملک داعی هر شب صدایشان می‌کند و ماه مبارک رمضان ماه مهمانی عام است! راه نشانم بده خدای مهربانم!
ای که مرا خوانده ای وز همه کس رانده ای راه نشانم بده!

  • کلمات کلیدی : خدا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 89/3/25 - 2:14 ع : : : نظر


    خوانده ام و خودم هم قبول دارم که معجزه هر روز اتفاق می‌افتد. همینکه خورشید از شرق سر بلند می‌کند و در غرب خاموش می شود! همین که ماه بلافاصله بعد از او و گاهی کمی مانده به رفتنش می آید و بدرقه‌اش می‌کند. زمانی که معجزه اینقدر ساده اتفاق می‌افتد انتظار داری که دست خدا از آستین کسی بر نیایید؟ حرف خدا از دهان کسی خارج نشود؟ حرفی تو را عوض نکند؟ شعری غزلی مستت نکند و سال‌های عمرت را به یغما نبرد؟
    فروغ می‌گفت در کوچه باد می‌آید و این آغاز ویرانی است در حالیکه من هر روز رقص درختان را سلام خدا به بندگانش می‌دانم، هر روز صبح وقتی باد در میان برگ‌ها می چرخد و آنان مست و با نشاط به رقص در می آیند، این حرکت موزون را من سلام خدا به بندگانش می‌دانم! که ببینید چقدر ساده هر روز صبح به کمتری چیزی اینقدر بانشاطند، از برگ گل کمترید؟ می‌بینی تفاوت نگاه را!
    و امروز باز معجزه اتفاق افتاد و باز خورشید طلوع کرد و باز حرف خدا از دهان کسی خارج شد! و باز من فهمیدم آنچه را باید می‌فهمیدم!
    یارب مرا آن‌ده که مرا آن به!

  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 89/3/11 - 1:34 ص : : : نظر


    دوستش دارم، بیشتر از هر کس و هرچیز دیگری، وقتی می‌بینم منتظرم ایستاده و می‌خوانند: عاشقان وقت نماز است اذان می گویند.
    وقتی خیلی تنهایی و کسی نیست که فریادرست باشد: انی قریب! اجیب دعوه الداع اذا دعان!
    وقتی می‌مانی که رضایت چه کسی را جلب کنی:‌ ء اِله مع الله؟
    وقتی فکر می‌کنی که دیگر قبولت نمی‌کند:‌ ان الله یغفر الذنوب جمیعا!
    وقتی که حتی خودش راه دوستی را نشانت می‌دهد: یا ایها الذین امنوا کونوا انصار الله کما قال عیسى ابن مریم للحواریین من
    انصاری الى الله قال
    الحواریون نحن انصار الله فامنت طائفة من‏ بنی اسرائیل و کفرت طائفة فایدنا
    الذین امنوا على
    عدوهم فاصبحواظاهرین.(14/ صف)
    و زمانی که فکر می‌کنی چه چیز ناراحتش می‌کند و می‌خوانی: لم تقولون مالا تفعلون، کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون (2/صف)
    این سوره دیوانه ام می‌کند،‌عاشقانه دوستش دارم، صاحب سوره را، صاحب این دنیا را، صاحب همه‌ چیز را، خدا را، وقتی که می‌دانم همیشه هست!


  • کلمات کلیدی : خدا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 89/3/5 - 3:48 ع : : : نظر


    زمزمه‌ی چند روزه‌اش شده‌بود: یک لحظه بایست و یک جمله بگو، تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟

    فکر می‌کرد عاشق شده، نمی‌دانست که چه دل‌هایی را عاشق کرده!


  • کلمات کلیدی : مکاشفات
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 89/3/4 - 4:17 ع : : : نظر