سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

نخواستی،‌ لیاقت نداشتم، قابل نبودم، در حد این حرف‌ها نبودم، در حد همان بچگی‌های کودکانه بودم؟اشک

هرچه که بود، لیاقت ندادی! 

می‌دانستم برای تو بودن، لیاقت می‌خواهد ولی هیچوقت فکر نمی‌کردم لایق نباشم! آن‌هم در ماه شعبان، ماه مهمانی! این چنین میزبانی هستید شما؟

یادت باشد، من‌که یادم نمی‌رود، دلم را شکستی!

 

ولی خوشحالم که در این حد قابل دانستی که بفهمانی هنوز خالص نشده‌ام و من خواهان تو شدن هستم، این‌ها بهانه است، اله من.

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ : بگو من مامورم که خدا را در حالى که آیینم را براى او خالص گردانیده‏ام بپرستم (الزمر/11)


  • کلمات کلیدی : تلخیات، قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/12 - 9:50 ع : : : نظر


    رنگش پریده بود. پرسیدم: چه شده؟ گفت: همین‌که سوار ماشین شدیم، دایی صلوات فرستاد! یعنی رانندگی من اینقدر بد است که ترسیده و صلوات فرستاده تا سالم به مقصد برسیم؟صلوات

    خندیدم و گفتم: دایی همیشه صلوات می‌فرستد. هر موقع هم که یادش می‌رود یا نمی‌خواهد بفرستد، ما به یادش می‌اندازیم. مخصوصا آن آخرش را که می‌گوید، جان راننده تازه می‌شود (برای سلامتی من گوینده، ‌شما شنونده، کلاج و دنده و آقا (یا خانم) راننده صلوات!)

    همه‌مان اعتقاد داریم که این صلوات‌ها سالم به مقصد رسیدنمان را تضمین می‌کند. کاش آخرتمان را هم تضمین کند.

    می‌گفتم و یاد این آیه بودم:

    إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا: خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید(احزاب/56)


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/8 - 9:25 ع : : : نظر


    در کاروان دعوا شده بود و برای این‌که شاهد دعوا نباشم به حرم پناه برده بودم و نمی‌دانستم چه کار باید بکنم که به دلم افتاد، صلوات امام را حفظ کنم. 

    صلواتش را دوست داشتم اما هیچوقت فرصت حفظ کردنش دست نداده بود. همراه با بوی عطر حرم، رو به روی ضریح با چشمانی بسته می‌خواندم و با هر تکرار بهشت برایم جلوه می‌کرد. حرم رضوی

    زمانی که احساس کردم حفظ شده‌ام و گاه رفتن است، چشمانم را باز کردم و خواهرم را دیدم که با چشمانی گریان بالای سرم ایستاده است. به دنبالم تمام صحن‌ها را گشته‌بود و در آخر به دلش افتاده بود که بیاید اینجا!

    تا مدتها می‌گفت: تو را امام‌رضا«علیه السلام» برایم پیدا کرد و من می‌دانم که آن فرصت طلایی ای بود که امام برای حفظ شدن صلوات خاصه‌‌اش به من محبت کرده بود.

     اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ: خدایا درود فرست بر على بن موسى آن بزرگوارى که او را پسندیدى و خوشنود ساختى بوسیله او هر که را خواستى از آفریدگانت خدایا چنانچه گرداندى آن حضرت را حجتى بر آفریدگانت و قیام کننده به دستورت و یاور دینت و گواه بر بندگانت و چنانچه آن جناب خیرخواهى نمود براى ایشان در پنهانى و آشکار و دعوت کرد براه تو با کلمات حکیمانه و پند و اندرز نیکو پس درود فرست بر او بهترین درودى را که فرستى بر یکى از دوستانت و از برگزیدگان از خلق خود.


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام رضا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/7 - 10:4 ع : : : نظر


    شب بود، همه جا تاریک بود و من در صحن‌ها دنبال تو می‌گشتم. امام طلبیده بود و من بعد از زیارت اذن گرفته بودم که مشتاقانه دنبال یکی از عاشقانش باشم!مسیح

    تعریفت را زیادشنیده بودم، زندگینامه ات را خوانده بودم و عکس روی جلد کتابت من و همه‌ی کسانی که می‌دیدند را یاد مسیح می‌انداخت!

    تو همان بودی که می‌گفتی «انسان باید تزکیه نفس داشته باشد» و من ساعت‌ها بی‌قراری کرده بودم! تو عاشق بودی، عاشق امام و من دوست داشتم ببینمت حتی بعد از وفاتت!

    شنیده بودم که صحن ازادی خانه‌ی ابدی را برگزیدی، همه دنبال مرحوم نخودکی بودند و من مست دیدار تو!

    در بسته و چراغ‌ها خاموش بود. دست گذاشتم روی شبکه‌های چوبی و پنجره‌ی شیشه‌ای و  از پشت پنجره دیدمت، همان عکس را روی مزارت گذاشته بودند، مسیح‌وار!

    برایت از پشت شیشه فاتحه خواندم و مدام در ذهنم تکرار می‌شد:

    رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ: مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمى‏دارد و از روزى که دلها و دیده‏ها در آن زیرورو مى‏شود مى‏هراسند(نور/37)

     


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام رضا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/5 - 4:37 ع : : : نظر


    یاد آن خوابی افتادم که چندباری دیده بودم و تعبیرش را نمی‌فهمیدم.حرم رضوی

    من با همان رفیقان شفیق چند ساله بودیم و نزدیک صلاه ظهر بود. همه در خانه‌ی ما بودند و با هم عزم رفتن به نماز جماعت در حرم را کردیم!

    مادرم تعجب کرد و پرسید: از اینجا چطوری نماز ظهر را می‌روید حرم؟ و من به تعجب او تعجب کردم و گفتم: ما هر نماز را در حرم هستیم، شما چرا نمی‌آیید؟

    ما تهران بودیم و حرم در مشهد مقدس!

    و قلب‌هایمان حرمش شده بود:

    فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ: در خانه‏هایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت‏ یابد و نامش در آنها یاد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مى‏کنند.(نور/ 36)

     


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام رضا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/5 - 3:13 ع : : : نظر

    <      1   2   3      >